loading...
دانشجویان زبان و ادبیات فارسی دانشگاه جیرفت
محمودی بازدید : 81 یکشنبه 01 دی 1392 نظرات (0)

با سلام

به اطلاع کلیه دانشجویانی که درس مرجع شناسی و روش تحقیق را با استاد اکبر

آبادی دارند رسانده می شود:امتحان پایان ترم از روی جزوه جدید که در انتشارات

موجود می باشد گرفته می شود.

محمودی بازدید : 101 شنبه 30 آذر 1392 نظرات (0)

 

وارد خونه شد و چشمش که به دیوار افتاد بهت زده شد دختر کوچولو تکه بزرگی از کاغذ دیواری رو کنده بود!

نتونست خودش رو کنترل کنه و حسابی سرش داد زد و ...

فردا روز پدر بود.

دخترک ، قوطی کوچولوئی رو که با کاغذ دیواری کادو پیچ کرده بود آورد و گفت :

بابائی روزت مبارک ، خیلی دوستت دارم.

خدای من!

حالا چکار کنم؟

همون طور که کاغذ دیواری رو از دور قوطی باز می کرد ، ذهنش مشغول اتفاق دیروز بود.

در قوطی رو باز کرد.

خالی بود!

بازعصبانی شد و گفت :

این که خالیه!

و جواب شنید که :

پره پدر!

پر از بوس!

باباجون چند ماهه هر وقت که می خوام بخوابم این قوطی رو محکم بغل می کنم و کلی بوس واسه تو

می ذارم توش ، بوس هام رو ندیدی؟!

پدر که خیلی شرمنده شده بود ، فکر می کرد چجوری باید رفتارهای غلطم رو جبران کنم؟

سه روز بعد ، دختر کوچولو در سانحه ای جونش رو از دست داد.

و پدر موند و اون قوطی.

شب ها قوطی رو محکم بغل می کرد و یکی یکی بوسه های خیالی رو از توش در می آورد و روی

گونه هاش می گذاشت و پهنای صورتش رو اشک می پوشوند...

ولی یادمون باشه تا عزیزامون هستند و هستیم ، رد عشق

رو هم تو زندگی هامون ببینیم و بگذاریم.

نکنه روزی بیاد که با حسرت به خودمون بگیم :

ناگهان چقدر زود دیر می شود...

حامد نظارات بازدید : 89 شنبه 30 آذر 1392 نظرات (4)

قدم قدم شوق هایم می رود در نفس صبح

دست انداخه بر شانه من و شده آویزان

یار نخ گونه من

همه مردم شهر از دلش با خبرند

که درونش جاریست،کوچه روشنی از دانش و نور

راه رشدی تا تعالی های دور

من در آن کوچه قدم ها دارم...من در آن کوچه قدم ها دارم

می روم در نفس صبح

مقصدم نزدیک است

مقصدم روزنه های فرداست

آری آری این کلاس آشناست

با سلامی گرم

در شوق کلاسم

همکلاسی ها،صندلی ها تخته روشن ضمیر روی دیوار

میز استاد می شوم

آن طرف تر،جای هر روزم گمانم خالی است!

میروم تا پر شود از حجم های اشتیاقم

از تحمل های سنگین حضورم

میروم تا پر شود از بودنم...

میروم تا پر شود از بودنم...

پنجره در نفس صبح حرف هایی تازه می گفت

در نسیم بو‌ئیدم باغ را حس کردم

و کلاس مأوای عطر رعنا می گشت

همه را حس کردم...

همه را حس کردم...

باغ را ،پنجره را ،صبح را

این کلاس آشنا را

با خودم یک لحظه خلوت می کنم

با دلم یک لحظه نجوا می کنم  

من چقدر این لحظه ها را دوست دارم...

من چقدر این لحظه ها را دوست دارم...

شعر از دانشجوی  رشته زبان وادبیات فارسی

منصور ‌رئیسی متولد جیرفت

شهدادی بازدید : 89 جمعه 29 آذر 1392 نظرات (1)

بنام خالق هستی

شریک اگه خوب بود خدا هم شریک می گرفت

He who takes a partner take a master

دل به دل راه دارد

Heart speaks to heart

نانش توی روغن است

His bread is buttered on both sides

تاریخ تکراری میشود

History repeats itself

تو هر کاری صداقت بهترین چیزه

Honesty is the best policy

تا خرخره توی قرض هستم

I am up to my neck in debt

نه راه پس داشتم نه راه پیش

I was between the devil and deep blue sea

مفت گران است

It is not worth a penny

یک دست صدا ندارد

It take two to make a bargain

از یک گوش میشنود از یک گوش دیگر بیرون میکند

In at one ear and out at the other

torkamani بازدید : 64 چهارشنبه 27 آذر 1392 نظرات (2)

گرچه شاید بعضی ها بگن طولانیه ولی حتما با احساس بخوانید بابا زنگ انشاء شد عزیزان دفتر خود وا کنید ساعتی را با معلم صحبت از بابا کنید صحبت خود را معلم با خدا آغاز کرد کهنه زخمی از میان زخمها سر باز کرد ساعتی رفت و تمام بچه ها انشا ء بدست هر کسی پیش آمد ودفتر نشان داد و نشست ناگهان چشم معلم بر سعید افتا د و گفت گوش ما باید صدای دلنوازت را شنفت دفتر خود را نیاوردی عزیزم پیش ما نازنین حرفی بزن اینگونه غمگینی چرا؟ سر به زیر و چشم نم آهسته پیش آمد سعید از غم هجران بابا زیر لب آهی کشید دفتر اندوه و غم یکبار دیگر باز شد قصه ی غمگین بابا اینجنین آغاز شد بچه ها بابای من در زندگی چیزی نداشت غصه را بر روی غم غم روی ماتم میگذاشت مادرم وقتی که از دنیای فانی رخت بست رشته ی تقدیر بابا ناگهان از هم گسست بلبلی از آشیان زندگانی پر کشید از نبود مادرم بابا خجالت میکشید بشنوید اما پس از بابا چه آمد بر سرم من خجالت میکشم بر چشم سارا بنگرم روزگار خواهر شش ساله ام بد میگذشت شمع شبهای وصال از بخت او خاموش گشت رفتگر در گوشه ای از کوچه ی پر پیچ و خم بر زمین افتاده بود از کثرت اندوه و غم از فراق روی همسر در جوانی پیر شد پیر هجران عاقبت از زندگانی سیر شد چون در آن سرما کسی در کوچه ی بن بست نیست آنکه بر روی زمین افتاده پس بابای کیست؟ پیر مردی خسته در صبح زمستان جان سپرد کودکان خردسال خویش را از یاد برد بچه ها این سرگذشت تلخ بابای من است قصه ی غمگین سارا دختری بی سرپرست لقمه ی نانی برای عمه جانم میبرم من به سارا جمعه ها اسباب بازی میخرم کودک ده ساله وقتی همچو بابا میشود نیمه ای از روز را شاگرد بنا میشود پینه های دست من گویای درد کهنه ایست زیر پای فقر باباهای ما امضای کیست؟ چون که انشای غم انگیز سعید اینجا رسید جای اشگ از چشم آقای معلم خون چکید چهره ی غمگین آقای معلم زرد شد از غم و اندوه شاگردش سراپا درد شد لحظه ای در خود فرو رفت و سپس آهی کشید پیش چشم کودکان زد بوسه بر دست سعید بچه ها انشای این کودک پر از اندوه بود غصه و غمهای او اندازه ی یک کوه بود گر چه این انشای غمگین مادر و بابا نداشت درس عشق و عاشقی در جمع ما بر جا گذاشت پینه های زخمناک این پسر غم آفرید از زمین تا آسمان اندوه و ماتم آفرید کاسه ی صبر معلم ناگهان لبریز شد چشم غمناکش به چشم مرد کوچک تیز شد گفت یارب دست این فرزند میهن زخمناک زخم اگر بر دل نشیند زخم دیگر را چه باک؟ گر چه خاک سرزمین پاکم از جنس طلاست فقر و ماتم گریه و غم سهم باباهای ماس

حامد نظارات بازدید : 76 چهارشنبه 27 آذر 1392 نظرات (5)

آمدیم و عاقلان مجلس به کنار،

آمدند و ساعتی وقت هدر کردند

آمدیم و تعصب بی جای طرفین ،قبول

آمدند و فقط سوال از بر کردند

آمدیم که بگوییم ذاتمان یکی ست

آمدند و مجلسی را بی ثمر کردند

 

آمدیم و شکاف زدیم که بالا رویم

آمدند و برش بحث را ،بریده تر کردند

آمدیم و ناگهان بحث دو سمتی شد

آمدندو باز، اصل را بی اثر کردند

آمدیم که خوب باشد و خوب،خوب تر شود

آمدند و خوب را بد و بعد، بدتر کردند

آمدیم و گفتند و،سوال ما به درک...

آمدند و تعصبی خشک را دوباره تر کردند

 

 آمدیم و نگفتند که خوب وبد داریم.

آمدند و زن درخت و،بحث را تبر کردند.

آمدیم که از عشق مادری گوییم.

آمدند و زن و عشق را بی پدر کردند

آمدیم که ساده اصل را بر باد ندهیم

امدند و علی چپ و حاشیه ...به سر کردند

آمدیم که راه راست را کج نرویم

آمدیم که بزنند ،زدند و در به در کردند

آمدیم که با حقیقت به یقین برسیم

آمدند و شاید ،اما،ولی، اگر کردند

آمدیم و دیدیم  و از ما که گذشت

آمدند ونبردند و بدضرر کردند.

شعر از خانم حدیثه امیر دوست

دانشجوی رشته زبان و ادبیات فارسی

دانشگاه جیرفت



حامد نظارات بازدید : 447 چهارشنبه 27 آذر 1392 نظرات (2)

شعری فقط برای دختران دم بخت !!


دختری با مادرش در رختخواب درد ودل می کرد با چشمی پر آب

گفت مادر حالم اصلا ً خوب نیست زندگی از بهر من مطلوب نیست

گو چه خاکی را بریزم بر سرم روی دستت باد کردم مادرم

سن من از 26 افزون شده دل میان سینه غرق خون شده

هیچکس مجنون این لیلا نشد شوهری از بهر من پیدا نشد

غم میان سینه شد انباشته بوی ترشی خانه را برداشته

مادرش چون حرف دختر را شنفت خنده بر لب آمدش آهسته گفت

دخترم بخت تو هم وا می شود غنچه ی عشقت شکوفا می شود

غصه ها را از وجودت دور کن این همه شوهر یکی را تور کن

گفت دختر:مادر محبوب من ای رفیق مهربان و خوب من

گفته ام با دوستانم بارها من بدم می آید از این کارها

در خیابان یا میان کوچه ها سر به زیر و با وقارم هر کجا

کی نگاهی می کنم بریک پسر مغزیابو خورده ام یا مغز خر؟

غیر از آن روزی که گشتم همسفر با سعید و یاسر و ایضا ً صفر

با سه تا شان رفته بودیم سینما بگذریم از ما بقیه ماجرا

یک سری ، هم صحبت یاسر شدم او خرم کرد، آخرش عاشق شدم

یک دو ماهی یار من بود و پرید قلب من از عشق او خیری ندید

مصطفای حاج قلی اصغر شله یک زمانی عاشق من شد بله

بعد هوتن یار من فرهاد بود البته وسواسی و حساس بود

بعد از این وسواسی پر ادعا شد رفیقم خان داداش المیرا

بعد او هم عاشق مانی شدم بعد مانی عاشق هانی شدم

بعد هانی عاشق نادر شدم بعد نادر عاشق ناصر شدم

مادرش آمد میان حرف او گفت ساکت شو دگر ای فتنه جو

گرچه من هم در زمان دختری روز و شب بودم به فکر شوهری

لیک جز آنکه تو را باشد یک پدر دل نمی دادم به هر کس این قدر

خاک عالم بر سرت، خیلی بدی واقعا ً که پوز مادر را زدی

حامد نظارات بازدید : 73 چهارشنبه 27 آذر 1392 نظرات (2)

ساز دل باز هوای دریا دارد

نام من ساحل

تشنه از دریایم

قطره ای بهر من نیست

تشنه از فردایم

ساحلم اما

موج های دریا با من دارند

سر بی رحمی

نه نوازش،نه نیایش

با من از غم ها می گویند

تشنه ام

تشنه از باران

گر چه من سیرم

سیر از این آب غریب

تشنه آب زلال

تشنه یک قطره اشک

من ساحلم اما

جای من خطی نیست

پاک می کند موج دریا

نامه های عشق هایم را

ساحلم اما

قصد سفر در دل دارم

قصد رفتن به دریاها

آب در دلم جریان دارد

گونه هم اما

اشک در چشمانم جریان دارد

کاش  قایقی در دل داشتم

تا به دریا راهی نیست...

شعری از کبری زارعی

استان فارس(ارسنجان)

ترم پنج دانشگاه جیرفت

حسین مولایی بازدید : 107 دوشنبه 25 آذر 1392 نظرات (1)
عبید زاکانی
 

خواجه نظام‌الدین عبیدالله زاکانی شاعر و لطیفه‌پرداز نامدارایران در قرن هشتم هجری است. وی ازخاندان زاکانیان بوده و زاکانیان تیره‌ای از اعراب هستند که به قزوین مهاجرت کرده و آنجا ساکن شده بودند. وی به لحاظ وضعیت اجتماعی آن روزگار، به طنز روی آورد و نظم و نثر خود را وسیلهٔ حمله به عرفها و عادات نادرست و مفاسد و معایب طبقهٔ مشخصی از اجتماع قرار داد. وی در حدود سالهای ۷۷۱ و ۷۷۲ هجری قمری زندگی را بدرود گفت. از آثار برگزیدهٔ او می‌توان به مثنوی عشاق‎نامه، کتاب اخلاق‌الاشراف، ریش‌نامه، صد پند، لطایف و ظرایف، رسالهٔ دلگشا و بالاخره منظومهٔ معروف موش و گربه اشاره کرد.

jojo بازدید : 92 شنبه 23 آذر 1392 نظرات (1)

 

پیری برای جمعی سخن میراند.

لطیفه ای برای حضار تعریف کرد همه دیوانه وار خندیدند.

بعد از لحظه ای او دوباره همان لطیفه را گفت و تعداد کمتری از حضار خندیدند.

او مجدد لطیفه را تکرار کرد تا اینکه دیگر کسی در جمعیت به آن لطیفه نخندید.

گذشته را فراموش کنید و به جلو نگاه کنید

او لبخندی زد و گفت:

وقتی که نمیتوانید بارها و بارها به لطیفه ای یکسان بخندید،

پس چرا بارها و بارها به گریه و افسوس خوردن در مورد مسئله ای مشابه ادامه میدهید؟

گذشته را فراموش کنید و به جلو نگاه کنید.

jojo بازدید : 92 شنبه 23 آذر 1392 نظرات (1)

 

در فکر بودم

 یکی در باغ خود رفت، دزدی را پشتواره پیاز در بسته دید. گفت: در این باغ چه کار داری؟ گفت: بر راه می‌گذشتم ناگاه باد مرا در باغ انداخت. گفت: چرا پیاز برکندی؟ گفت: باد مرا می‌ربود، دست در بند پیاز می‌زدم، از زمین برمی‌آمد. گفت: این هم قبول، ولی چه کسی جمع کرد و پشتواره بست؟ گفت: والله من نیز در این فکر بودم که آمدی.

تازه‌آمده‌ام

 شخصی در خانه ی مردی خواست نماز بخواند. پرسید که قبله کدام طرف است؟ مرد گفت: من هنوز دو سال است که در این خانه ام. کجا دانم که قبله چون است.

دلیل شکر

 مردی خر گم کرده بود. گرد شهر می‌گشت و شکر می‌گفت: گفتند : چرا شکر می‌کنی؟ گفت: از بهر آن که من بر خر ننشسته بودم و گر نه من نیز امروز چهار روز بودی که گم شده بودمی.

گوری بمی بازدید : 58 شنبه 23 آذر 1392 نظرات (1)

شک هایت را باور کن و هیچگاه به باور هاینت شک نکن...............

 

 

 

 

موفقیت پیش رفتن است نه به نقطه ی پایان رسیدن......................

 

 

زندگی شگفت انگیز است فقط اگر بدانید  چگونه زندگی کنید......................

 

 

بقای دوستی ها به تفاهم متاقبل وابسته است......................

 

 

 

(نلسون ماندلا)

 

 

محمودی بازدید : 87 شنبه 23 آذر 1392 نظرات (4)

زن جوانی در سالن فرودگاه منتظر پروازش بود.چون هنوز چند ساعت به پروازش

باقی مانده بود،تصمیم گرفت برای گذراندن وقت کتابی خریداری کند.او یک بسته

بیسکوئیت نیز خرید و بر روی یک صندلی نشست و در آرامش شروع به خواندن

کتاب کرد.مردی در کنارش نشسته بود و داشت روزنامه میخواند.وقتی که او

نخستین بیسکوئیت را به دهان گذاشت متوجه شد که مرد هم یک بیسکوئیت

برداشت و خورد.او خیلی عصبانی شد ولی چیزی نگفت.پیش خود فکر کرد بهتر

است ناراحت نشوم شاید اشتباه کرده باشد .ولی این ماجرا تکرار شد.هر بار

که او یک بیسکوئیت بر میداشت،آن مرد هم همین کار را میکرد اینکار او را

حسابی عصبانی کرده بود ولی نمیخواست واکنشی نشان دهد.وقتی که تنها یک

بیسکوئیت باقی مانده بود،پیش خود فکر کرد حالا ببینم این مرد بی ادب چکار

خواهد کرد؟مرد آخرین بیسکوئیت را نصف کرد و ...

 

محمودی بازدید : 65 شنبه 23 آذر 1392 نظرات (6)

 

به نام خداوند جان و خرد

یلدا در لغت به معنای تولد است،بنابر این شب یلدا یعنی شب تولد.این سنّت آیینی و فرهنگی کهن ایران بیش از سه هزار سال پیشینه دارد . و مربوط است به دوران پیش از زرتشت؛یعنی زمانی که آیین میترائیسم یا مهرپرستی در سرزمین ما رواج داشته است.

بنابر باور نیاکان باستانی ما،شب یلدا،شب تولد دوباره مهر یا خورشید است.زیرا دراین شب که طولانی ترین شب سال است اهریمن با سپاه خود که ظلمت وتاریکی است حمله ور شده تا برای همیشه خورشید را شکست دهد و نوروفروغ و روشنایی را از بین ببرد.در چنین شبی مردم به مهمانی یکدیگر می رفته وتا بامداد بیدارمی مانده اند وبا سپری کردن شب یلدا با شادباشی و شادکامی به مهر یا خورشید یاری می رسانده اند تا باردیگربراهریمن پیروزگردد و پس از طلوع خورشید و اطمینان حاصل کردن از شکست اهریمن به خواب می رفته اند.

در این شب سفره ی یلدایی ایرانیان گسترده می شده است و میوه های سرخ رنگ پاییزی از قبیل انار،سیب سرخ و هندوانه زینت بخش این سفره ها بوده است؛علّت انتخاب این میوه ها آن بوده که اوّلا امکان نگه داشتن آنها تا پایان پاییز وجود داشته وثانیا رنگ سرخشان یاد آور آتش مقدّس بوده است.

بعد از ورود آیین مقدّس اسلام به ایران برخی سنّت های دیگر به جشن یلدا افزوده شده است؛سنّت هایی مانند شاهنامه خوانی و تفأل به دیوان حافظ که هنوز هم با فروغ فراوان تداوم یافته است.همچنین در برخی مناطق ایران- به ویژه خراسان و آذربایجان- رسم است که دراین شب خانواده ی پسری که تازه داماد شده برای عروسشان هدیه ی یلدایی می برند. و یا دربرخی مناطق کرمان عقیده بر این است که در شب یلدا،قارون به شکل هیزم شکنی سالخورده درخانه ی برخی را می زند و دسته ای هیزم به آنها می دهد که پس از مدّتی به شمش طلا تبدیل می گردد.نا گفته نماند که این سنّت آیینی وفرهنگی ما برجهان مسیحیت نیز تأثیرگذارده است؛چنانکه مثلا آنان شب یلدا را که ما شب تولد خورشید می دانیم شب تولد عیسی مسیح می دانند.و یا اینکه پیرمردی موسوم به بابا نوئل در این شب برای کودکان مسیحی هدیه می برد،صورت دگرگون شده ای است از پیرمرد هیزم شکنی که در این شب بر در خانه ی برخی از ساکنان دیار کریمان می کوبد. و نیز می توان به نام روز یکشنبه در تقویم مسیحیان اشاره نمود که موسوم است به (sunday) یعنی روز خورشید که نیکبختانه امسال بلافاصله پس از شب یلدا قرار گرفته است.

به همین روایت مختصر بسنده می کنم و یلدایی سرشار از سرخوشی و نشاط را برایتان آرزومندم.

 

 

 مطلب از دکتر حمید طبسی                    

استاد زبان و ادبیات فارسی

تعداد صفحات : 15

درباره ما
این وب سایت جهت رفع نیازهای کاربران و دانشجویان دانشگاه جیرفت راه اندازی شده است و هدف ما بر این است که این وب را برای شما دانشجویان عزیز بروز نگه داریم و محیط جذابی را برای شما ایجاد کنیم . ------------------------------- در صورت داشتن هر گونه سوال با مدیریت وب تماس حاصل نمایید.
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • نظرسنجی
    کیفیت وب سایت نگارستان ادب را چگونه ارزیابی میکنید
    دانلود فایل منابع ارشد(رشته زبان و ادبیات فارسی )
                                                        
                                                         

    آمار سایت
  • کل مطالب : 216
  • کل نظرات : 154
  • افراد آنلاین : 3
  • تعداد اعضا : 49
  • آی پی امروز : 145
  • آی پی دیروز : 8
  • بازدید امروز : 164
  • باردید دیروز : 9
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 173
  • بازدید ماه : 484
  • بازدید سال : 2,509
  • بازدید کلی : 77,460
  • کدهای اختصاصی
    فال حافظ

    parsskin go Up