اسفند امسال هم دود شد....و منو واژه هایم سالی دیگر را سپری کردیم ....غمگین تر از آنم ک درباره سالی نو بنویسم ....نمیدانم از کجا شروع کنم این پایان تلخ را....میدانی !!!!! تنهاتر از آنم که کسی بخواهد نوشته هایم را بخواند...دیگر چه رسد به نانوشته ها!!!..مانده ام زیر آوار تنهاییم ...زمستان امسال حسابی ریخته به روی کلافگی هایم ...نمیدانم که میتوانم از آوار خودم خلاص شوم یا نه ...میشنوی ...؟ بوی نو شدن می آید ....بوی بهار ....بوی تحویل سال ....اما این را بدان !!!! تحویل نمیگیرم ....سالی ک بخواهد بدون حضور تو تحویل شود....من پارسال های زیادی را به یاد ندارم ...امسال هم مثل پارسال بدون تو ...
تمام شد...نه بهتر بگویم حرام شد....نمیدانم ....اگر سهمی از فردا داشتم که هیچ…
اما اگر فردا سهم من نبود…
عاشقانه های مرابخوان.... نشد که برای هم باشیم... نمیدانم قسمت ما نبود ...یا ماسهم قسمت نبودیم... میدانی .... دلم که هوای بودنت را میکند... می آیم و اینجــــــا....برای تو...! می نویسم که تو بخوانى... اما حیف !
همه عاشقانه هاى مرا می خوانند... و یاد عشق خودشان می افتند !
ولی.... تو… حتى نگاه هم نمی کنى... راستی ...امسال...! درخانه تکانی قلبم...
خاطراتت را تک به تک مرورمیکنم….
خاکشان را میزدایم….
میدانی که...
خاطراتت با ارزش ترین های زندگیم هستند...
تنها چیزی که ازعشق... ازتو ...!!! ازروزهای خوب باهم بودنمان … برایم باقی مانده است... راستی...
دلم برایت تنگ شده است... چشمهایم را ببین که هوایت دیوانه شان کرده…
در این روزهای تکراری... هر شب که چشم میگذارم...
یکی از روزهایم گم میشود... در حسرت نبود تو...با گم شدن در این روزها... نمی دانم که به عمرم اضافه میشود... یا از عمرم کم میشود... امسال هم بی تو گذشت و دلم پیرتر شده... خـــســته ام از این عــــیدای تکـــــراری.... از دور بودنت ...
از این سالیان سال...
از این جشنهای بدون تو!
از آرزوهایی که برایت داشتم...
از آرزوهایی که برایت دارم...
از آرزوهایی که پشت دستم را داغ کردهام و دیگر نخواهم داشت... خـــســته ام...
از بسکه تو عید و موقع سال تحویل آرزو کردم... و دیگران بهش رسیدن... خـــســته ام از این عــــیدای تکـــــراری....