فرات تناقض عشق است . مرز بین آب و آتش . رودی که عاشق شد و داغ دید . حسرت کشید و زخم خورد، نه به اندازه ی کربلا بلکه به وسعت ابدیت.
رودی که تشنه شد و شعله به جهان پرورانید . سوخت... با دل رباب... برای شش ماهه ای تشنه کام که جواب تشنگیش تیر سه شعبه شد. آتش گرفت وقتی آتش گرفتن خیمه ها را دید و عطش شد...وقتی آب بود و فریاد العطش طفلان به آسمان بلند بود و گُر گرفت ... وقتی آب بود عباس تشنه اش گذاشت.
((فرات آتشیست از جنس اشک ))
اینجا محرم،قبله گاه کائنات
ابنجا کسی از راویان یک نجات است
اینجا فراتی زخم خورد و عاشقی کرد
اینجا پُر از بغض نفس گیر فرات است
رودی برای تشنگی ها اشک ریزد
یعنی عطش با آب بودن می ستیزد
از آن زمان که در کنارش تشنه ماندی
دیگر فرات از رود بودن می گریزد
سروده ی خانم حدیثه امیر دوست
رشته ی زبان وادبیات فارسی