loading...
دانشجویان زبان و ادبیات فارسی دانشگاه جیرفت
حامد نظارات بازدید : 91 یکشنبه 11 آبان 1393 نظرات (3)

تسلیت

 

فرات تناقض عشق است . مرز بین آب و آتش . رودی که عاشق شد و داغ دید . حسرت کشید و زخم خورد، نه به اندازه ی کربلا بلکه به وسعت ابدیت.

رودی که تشنه شد و شعله به جهان پرورانید . سوخت... با دل رباب... برای شش ماهه ای تشنه کام که جواب تشنگیش تیر سه شعبه شد. آتش گرفت وقتی آتش گرفتن خیمه ها را دید و عطش شد...وقتی آب بود و فریاد العطش طفلان به آسمان بلند بود و گُر گرفت ... وقتی آب بود عباس تشنه اش گذاشت.

((فرات آتشیست از جنس اشک ))

اینجا محرم،قبله گاه کائنات

ابنجا کسی از راویان یک نجات است

اینجا فراتی زخم خورد و عاشقی کرد

اینجا پُر از بغض نفس گیر فرات است

رودی برای تشنگی ها اشک ریزد

یعنی عطش با آب بودن می ستیزد

از آن زمان که در کنارش تشنه ماندی

دیگر فرات از رود بودن می گریزد

سروده ی خانم حدیثه امیر دوست

 رشته ی زبان وادبیات فارسی

حامد نظارات بازدید : 84 شنبه 10 اسفند 1392 نظرات (1)

کلوب دانشجویی

این کویر مرا می خواند

و صدای تب عشق تنم را می جوید

سوز این کویر وجود مرا می خواهد

دستمالی از غربت

بر پیشانی بلند می بندم 

و بر آن آب پاکی ها می ریزم

پشت این کویر داغ

صدای اواز گیتار ها می آید

بوی  عطر گل و گلشن 

بوی آشنایی ها می آید 

من اینجا غریبم

راهی ام اما اسیرم

من از اینجا با چشمی از دل 

پشت این خاک غریب 

چشمه ای می بینم

سیر خواهم شد اگر قدمی بر دارم

سوی وطن

 

 

حامد نظارات بازدید : 391 شنبه 10 اسفند 1392 نظرات (1)


نگارستان

من قفل زبان شعر را میشکنم                       بی غنچه،خزان شعر را می شکنم

من اشکم،و بغض شعر بی تاب شده               این بغض نهان شعر را می شکنم   

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

در شعر تو را دوباره پیدا کردم                          از قافیه ها تو را تمنا کردم           

این شعر برای چشمهای تو کم است               در حد تو نیست قافیه،بی جا کردم

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ    

یک عمر به عقل و هوش خود نازیدم           در خواب فقط شکست را می دیدم

دیروز که چشمهای من باز شدند                یک قصه ی تلخ کهنه را فهمیدم  

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ    

عشق آمده و هوس چه باشد؟!                  تو جان منی نفس چه باشد؟!    

دیریست قفس می شکند بال                      پرواز منی قفس چه باشد؟!     

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ     

    این قلم، آواز ها سر می دهد               می کشد، آغاز دیگری می دهد      

بی هوا تا اوج دل را می برد                 این قلم، احساس را پر می دهد  

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ    

خنده اش جان من بیچاره بر لب می کند           یاد او،روز من سرگشته را شب می کند                  

لیک،هرگز او نفهمید و نمی داند هنوز         سالها در حسرت او،این دل دیوانه ام تب می کند                 

 

خانم حدیثه امیردوست      

رشته زبان و ادبیات فارسی

 

         

   

حامد نظارات بازدید : 88 شنبه 30 آذر 1392 نظرات (4)

قدم قدم شوق هایم می رود در نفس صبح

دست انداخه بر شانه من و شده آویزان

یار نخ گونه من

همه مردم شهر از دلش با خبرند

که درونش جاریست،کوچه روشنی از دانش و نور

راه رشدی تا تعالی های دور

من در آن کوچه قدم ها دارم...من در آن کوچه قدم ها دارم

می روم در نفس صبح

مقصدم نزدیک است

مقصدم روزنه های فرداست

آری آری این کلاس آشناست

با سلامی گرم

در شوق کلاسم

همکلاسی ها،صندلی ها تخته روشن ضمیر روی دیوار

میز استاد می شوم

آن طرف تر،جای هر روزم گمانم خالی است!

میروم تا پر شود از حجم های اشتیاقم

از تحمل های سنگین حضورم

میروم تا پر شود از بودنم...

میروم تا پر شود از بودنم...

پنجره در نفس صبح حرف هایی تازه می گفت

در نسیم بو‌ئیدم باغ را حس کردم

و کلاس مأوای عطر رعنا می گشت

همه را حس کردم...

همه را حس کردم...

باغ را ،پنجره را ،صبح را

این کلاس آشنا را

با خودم یک لحظه خلوت می کنم

با دلم یک لحظه نجوا می کنم  

من چقدر این لحظه ها را دوست دارم...

من چقدر این لحظه ها را دوست دارم...

شعر از دانشجوی  رشته زبان وادبیات فارسی

منصور ‌رئیسی متولد جیرفت

حامد نظارات بازدید : 75 چهارشنبه 27 آذر 1392 نظرات (5)

آمدیم و عاقلان مجلس به کنار،

آمدند و ساعتی وقت هدر کردند

آمدیم و تعصب بی جای طرفین ،قبول

آمدند و فقط سوال از بر کردند

آمدیم که بگوییم ذاتمان یکی ست

آمدند و مجلسی را بی ثمر کردند

 

آمدیم و شکاف زدیم که بالا رویم

آمدند و برش بحث را ،بریده تر کردند

آمدیم و ناگهان بحث دو سمتی شد

آمدندو باز، اصل را بی اثر کردند

آمدیم که خوب باشد و خوب،خوب تر شود

آمدند و خوب را بد و بعد، بدتر کردند

آمدیم و گفتند و،سوال ما به درک...

آمدند و تعصبی خشک را دوباره تر کردند

 

 آمدیم و نگفتند که خوب وبد داریم.

آمدند و زن درخت و،بحث را تبر کردند.

آمدیم که از عشق مادری گوییم.

آمدند و زن و عشق را بی پدر کردند

آمدیم که ساده اصل را بر باد ندهیم

امدند و علی چپ و حاشیه ...به سر کردند

آمدیم که راه راست را کج نرویم

آمدیم که بزنند ،زدند و در به در کردند

آمدیم که با حقیقت به یقین برسیم

آمدند و شاید ،اما،ولی، اگر کردند

آمدیم و دیدیم  و از ما که گذشت

آمدند ونبردند و بدضرر کردند.

شعر از خانم حدیثه امیر دوست

دانشجوی رشته زبان و ادبیات فارسی

دانشگاه جیرفت



حامد نظارات بازدید : 412 چهارشنبه 27 آذر 1392 نظرات (2)

شعری فقط برای دختران دم بخت !!


دختری با مادرش در رختخواب درد ودل می کرد با چشمی پر آب

گفت مادر حالم اصلا ً خوب نیست زندگی از بهر من مطلوب نیست

گو چه خاکی را بریزم بر سرم روی دستت باد کردم مادرم

سن من از 26 افزون شده دل میان سینه غرق خون شده

هیچکس مجنون این لیلا نشد شوهری از بهر من پیدا نشد

غم میان سینه شد انباشته بوی ترشی خانه را برداشته

مادرش چون حرف دختر را شنفت خنده بر لب آمدش آهسته گفت

دخترم بخت تو هم وا می شود غنچه ی عشقت شکوفا می شود

غصه ها را از وجودت دور کن این همه شوهر یکی را تور کن

گفت دختر:مادر محبوب من ای رفیق مهربان و خوب من

گفته ام با دوستانم بارها من بدم می آید از این کارها

در خیابان یا میان کوچه ها سر به زیر و با وقارم هر کجا

کی نگاهی می کنم بریک پسر مغزیابو خورده ام یا مغز خر؟

غیر از آن روزی که گشتم همسفر با سعید و یاسر و ایضا ً صفر

با سه تا شان رفته بودیم سینما بگذریم از ما بقیه ماجرا

یک سری ، هم صحبت یاسر شدم او خرم کرد، آخرش عاشق شدم

یک دو ماهی یار من بود و پرید قلب من از عشق او خیری ندید

مصطفای حاج قلی اصغر شله یک زمانی عاشق من شد بله

بعد هوتن یار من فرهاد بود البته وسواسی و حساس بود

بعد از این وسواسی پر ادعا شد رفیقم خان داداش المیرا

بعد او هم عاشق مانی شدم بعد مانی عاشق هانی شدم

بعد هانی عاشق نادر شدم بعد نادر عاشق ناصر شدم

مادرش آمد میان حرف او گفت ساکت شو دگر ای فتنه جو

گرچه من هم در زمان دختری روز و شب بودم به فکر شوهری

لیک جز آنکه تو را باشد یک پدر دل نمی دادم به هر کس این قدر

خاک عالم بر سرت، خیلی بدی واقعا ً که پوز مادر را زدی

حامد نظارات بازدید : 72 چهارشنبه 27 آذر 1392 نظرات (2)

ساز دل باز هوای دریا دارد

نام من ساحل

تشنه از دریایم

قطره ای بهر من نیست

تشنه از فردایم

ساحلم اما

موج های دریا با من دارند

سر بی رحمی

نه نوازش،نه نیایش

با من از غم ها می گویند

تشنه ام

تشنه از باران

گر چه من سیرم

سیر از این آب غریب

تشنه آب زلال

تشنه یک قطره اشک

من ساحلم اما

جای من خطی نیست

پاک می کند موج دریا

نامه های عشق هایم را

ساحلم اما

قصد سفر در دل دارم

قصد رفتن به دریاها

آب در دلم جریان دارد

گونه هم اما

اشک در چشمانم جریان دارد

کاش  قایقی در دل داشتم

تا به دریا راهی نیست...

شعری از کبری زارعی

استان فارس(ارسنجان)

ترم پنج دانشگاه جیرفت

حامد نظارات بازدید : 59 سه شنبه 19 آذر 1392 نظرات (2)

هوای فصل پاییزی صدای پای تابستان

بهار من کجایی پس  بهار ای فصل بی وجدان

بدون زندگی کردن به فصل بعد می آیم

دوباره سال خورشیدی کسی را کرده ای مهمان

منم حیران سالی که دوباره بی تو می آید

تو هم در سوز سالی که دوباره توی آن زندان

نه تو پیغمبری باشی نه هم افتاده ای در چاه

نه من باشم شبیه آن برادرهای در کنعان

بهار من کسی دیگر ........بهار من کنارم نیست

هوای فصل پاییزی.......بهار ای فصل بی وجدان

 

سروده ی امیر عباس شیروانی

متولد 9/9/72 از شهرستان جیرفت

دانشجوی رشته ی مهندسی آب در دانشگاه جیرفت

شروع فعالیت شعری از سال 1390

www.yek peyk sher.blogfa .col

حامد نظارات بازدید : 58 شنبه 16 آذر 1392 نظرات (1)

زدند دستی بر این عالم که شاید عالمی گردد

که این دم آخربه حال قبل برگردد

تمام رمز دنیا را درون عشق افکندند

که شایداوج یک ظلمت چراغ روشنی گردد

زدندمهر سکوتی بر دهان زخهای دهر

که شاید عاشق دیروز به حال آدمی گردد

نهفتند حس دنیا را درون جعبه ی اسرار

که روزی میرسد اما تمامش فاش میگردد

به دار آویختند حلاج شکستند بغض یک فرهاد

که شاید فهم یک دنیابه شهر عشق برگردد

تمام عشق رسوایی است همه فهمش نفهمیدن

که شاید این جنون عشق به راه راست برگردد

 

 

سروده ی خانم مریم حاجی زاده متولد شیراز

رشته ی مهندسی کشاورزی

 



حامد نظارات بازدید : 164 شنبه 09 آذر 1392 نظرات (2)

در اعدادو وارقام زندگی میکنم!

در جمع های سادگی هایم!

درپرانتز های بسته امید هایم!

درتفریق های بی شمار باورهایم!

در کسر های ارزو هایم!

در تقسیم های دست های بی قرینه ام!

و باز به ضرب کشیده می شوم در توان های چند رقمی غم هایم!

 

حامد نظارات بازدید : 183 سه شنبه 05 آذر 1392 نظرات (2)

تا تو هستی و غزل هست دلم تنها نیست

محرمی چون تو هنوزم به چنین دنیا نیست

از تو تا ما سخن عشق همان است که رفت

که در این وصف زبان دگری گویا نیست

بعد تو قول و غزل هاست جهان را اما

غزل توست که در قولی از آن ما نیست

تو چه رازی که به هر شیوه تو را می جویم

تازه می یابم و بازت اثری پیدا نیست

شب که آرامتر از پلک تو را می بندم

در دلم طاقت دیدار تو تا فردا نیست

این که پیوست به هر رود که دریا باشد

از تو گر موج نگیرد بخدا دریا نیست

من نه آنم که به توصیف خطا بنشینم

این تو هستی که سزاوار تو باز اینها نیست


درباره ما
این وب سایت جهت رفع نیازهای کاربران و دانشجویان دانشگاه جیرفت راه اندازی شده است و هدف ما بر این است که این وب را برای شما دانشجویان عزیز بروز نگه داریم و محیط جذابی را برای شما ایجاد کنیم . ------------------------------- در صورت داشتن هر گونه سوال با مدیریت وب تماس حاصل نمایید.
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • نظرسنجی
    کیفیت وب سایت نگارستان ادب را چگونه ارزیابی میکنید
    دانلود فایل منابع ارشد(رشته زبان و ادبیات فارسی )
                                                        
                                                         

    آمار سایت
  • کل مطالب : 216
  • کل نظرات : 154
  • افراد آنلاین : 3
  • تعداد اعضا : 49
  • آی پی امروز : 39
  • آی پی دیروز : 7
  • بازدید امروز : 46
  • باردید دیروز : 9
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 68
  • بازدید ماه : 46
  • بازدید سال : 2,071
  • بازدید کلی : 77,022
  • کدهای اختصاصی
    فال حافظ

    parsskin go Up