سالها افتاده ای در حبس کنج این قفس
بغض من بشکن دگر طاقت ندارد این نفس
پرگشا،بشکن حصار،از بی کسی ها یاد کن
بغض من بشکن سکوت،از دست غم فریاد کن
شعرهای تلخ من را در سکوتت خوانده ای
کل عمرت را فقط در کنج زندان مانده ای
بغض من تنها تو مسئول شکست چشممی
پر بزن از این هوا تنها تو سدّ اشکمی
نیمه جان گشتی دگر،از پای افتادی برو
بغض من پرواز کن،دیگر تو آزادی برو
خانم حدیثه امیر دوست
دانشجوی رشته ی زبان و ادبیات فارسی