بیا تا ما!آری من و تو هنر کنیم
فکر را برداریم نبض این دفتر کنیم
فکر در دم ببریم لب ز هم وا بکنیم
حرف های تازه را باز سر به سر کنیم
باز آری من و تو جمع در جمع شویم
شب شعر را من و تو یک شبه سحر کنیم
یادگاری بنگاریم به همین حرف خیالی
تا که شاید من و تو باز هم خطر کنیم
دل آن دفتر کاهی اگر حرفی جا ماند
گر بخوانند به قلبی شاید اثر کنیم
من و تو آری ما سوخته در تب شعریم
همه ی امّت شعر را به همین خبر کنیم
دل داغ شعرم بر وجوه صفحه یخ بست
شب قندیل نفس هاست سینه را سپر کنیم
ناله ای از دل دفتر به صدای شعر لرزید
گوش های بسته را باز بر حذر کنیم
تب ذوق شعرهایی که مداوم دارم
در شبی شعر دوباره ناله ای دگر کنیم
مرداب گرچه قبیح است به چشمی دیدن
کاش اما من و تو ،نگاه نیلوفر کنیم
شعر از منصور رئیسی
دانشجوی زبان و ادبیات فارسی