دهقانی به خانه حاکم ستمگری رفت گفت:به حاکم بگویید که خدا به دیدار تو آمده است.
حاکم خواست تا او را به داخل آورند. پس گفت:تو خدایی؟!دهقان گفت:این همه،از ظلم توست.ده خدا و باغ خدا و خانه خدا بودم .ماموران تو ده،باغ،خانه ام را گرفتند و تنها خدا را باقی گذاشتند!