ساز دل باز هوای دریا دارد
نام من ساحل
تشنه از دریایم
قطره ای بهر من نیست
تشنه از فردایم
ساحلم اما
موج های دریا با من دارند
سر بی رحمی
نه نوازش،نه نیایش
با من از غم ها می گویند
تشنه ام
تشنه از باران
گر چه من سیرم
سیر از این آب غریب
تشنه آب زلال
تشنه یک قطره اشک
من ساحلم اما
جای من خطی نیست
پاک می کند موج دریا
نامه های عشق هایم را
ساحلم اما
قصد سفر در دل دارم
قصد رفتن به دریاها
آب در دلم جریان دارد
گونه هم اما
اشک در چشمانم جریان دارد
کاش قایقی در دل داشتم
تا به دریا راهی نیست...
شعری از کبری زارعی
استان فارس(ارسنجان)
ترم پنج دانشگاه جیرفت