loading...
دانشجویان زبان و ادبیات فارسی دانشگاه جیرفت
حسین مولایی بازدید : 62 چهارشنبه 02 بهمن 1392 نظرات (0)


روزي بهلول بر هارون وارد شد. در حالي كه
در ميان عمارت مجلل و نوساز خود مشغول
گردش و تفريح بود . از بهلول خواست كه چند
جمله ناب روي اين بناي جديد بنويسند.
بهلول روي بعضي از ديوارها نوشت.
اي هارون ! تو آب و گل را بلند داشتي و دين را
پايين آوردي و خوار كردي ،گچ را بالا بردي:
ولي ،
فرمايش پبغمبر را پايين آوردي.
اگر مخارج اين ساختمان از مال خودت است ،
خيلي اسراف كرد ه اي و خداوند اسراف كنندگان
را دوست ندارد و اگر از مال ديگران است ، بر
ديگران روا داشته اي ، خداوند ظالمان را دوست
ندارد.

اي به دنيا بسته دل ! غافل ز عقبايي چرا ؟
رهروان رفتند و تو پابند دنيايي چرا ؟

برف پيري بر سرت باريده ابر روزگار
سر به خاك طاعتي، آخر نمي سايي چرا؟

صد هزار گل ز باغ ، پرپر مي شود
بي خبر بنشسته و گرم تما شايي چرا؟

برچسب ها حکایت , بهلول ,
ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
درباره ما
این وب سایت جهت رفع نیازهای کاربران و دانشجویان دانشگاه جیرفت راه اندازی شده است و هدف ما بر این است که این وب را برای شما دانشجویان عزیز بروز نگه داریم و محیط جذابی را برای شما ایجاد کنیم . ------------------------------- در صورت داشتن هر گونه سوال با مدیریت وب تماس حاصل نمایید.
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • نظرسنجی
    کیفیت وب سایت نگارستان ادب را چگونه ارزیابی میکنید
    دانلود فایل منابع ارشد(رشته زبان و ادبیات فارسی )
                                                        
                                                         

    آمار سایت
  • کل مطالب : 216
  • کل نظرات : 154
  • افراد آنلاین : 15
  • تعداد اعضا : 49
  • آی پی امروز : 331
  • آی پی دیروز : 8
  • بازدید امروز : 433
  • باردید دیروز : 9
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 442
  • بازدید ماه : 753
  • بازدید سال : 2,778
  • بازدید کلی : 77,729
  • کدهای اختصاصی
    فال حافظ

    parsskin go Up